نرگس شعبانی | خانواده رهجویان نور 🌷

خانه  | تلگرام  | دوره های آموزشی  |  ورود | عضویت

میخوام یه احساس خوب همیشگی داشته باشم؟

 

سلام دوستان..
برای اینکه بخوایم به یه حال خوب همیشگی برسیم، باید ببینیم اصلا چی میشه که حالمون بد میشه؟
ببینیم دلیل حال بدمون چیه؟
ممکنه همه مون یه سری مشکلات یا مسائل مختلفی داشته باشیم، اما اگه به صورت کلی بیایم بررسی کنیم، می رسیم به یک جمله:
اینکه یه خواسته هایی داریم که الان نداریم شون..
این جمله دلیل حال بد همه ی ماست..
یعنی بودن در دل شرایطی که دوستش نداریم..
قبول دارین؟
(یکم به شرایطت فکر کن)

مثلا دلیل حال بد ما میتونه یکی از دلایل زیر یا چند تایی اش باشه:
اینکه دوست داریم همسر داشته باشیم، اما الان نداریمش..
اینکه دوست داریم یه خونه ی خوب داشته باشیم اما الان نداریم..
اینکه یه مشکل جسمی داریم و خیلی دوست داریم سالم بشیم اما الان بیماریم..
و..

حالا ما نیاز داریم دو تا چیز رو بدونیم:
یکی اینکه من چطوری می تونم تو این شرایطی که دوسش ندارم، حالم خوب باشه؟؟
دوم اینکه چطوری بتونم به خواسته ای که دارم برسم؟؟

 

 

سوال اول) من چطور می تونم در شرایطی که دوسش ندارم حالم خوب باشه؟

. با قبول مسئولیت، با آگاهی و دونستن اینکه این شرایط رو خودم ایجاد کردم..

بچه ها این یکی از بزرگترین قسمت های زندگی ماست، اینکه مسئولیت زندگی خودمون رو بعهده بگیریم..
اینکه نگیم مادرم مقصر بود، پدرم مقصر بود، همسرم مقصره..
من ذهنی همیشه دنبال مقصره..
همیشه میگه: تقصیر من نبود، مادر و پدرم مقصر بودن، همسرم مقصره، بچه هام مقصرن..
احساس قربانی بودن، ویژگی اصلی یک من ذهنیه..
این احساس قربانی بودن هیچ کمکی به ما نمیکنه، اینکه بگیم یکی دیگه مقصره یا مسئوله، هیچ کمکی به ما نمیکنه، غیر از اینکه قدرت زندگی مون رو از ما میگیره..

اگه نگاه کنی می بینی کسایی خیلی غرغر میزنن و گله و شکایت میکنن که بقیه رو مقصر می دونن..
یعنی همیشه مسئول زندگی خراب شون یک نفر دیگه بوده و هست..
اگه اینارو نگاه کنی همیشه در حال سرزنش کردن بقیه به عنوان متهمان زندگی شون هستن..
باور کن من میشناسم اطرافم کسی رو که 20 ساله میگه مادرم مقصره..
بیست ساااااال می دونی چقدر ساله..
20 سال از جوونی اش رو..

این مقصر کردن بقیه و گردن نگرفتن مسئولیت زندگی و سرزنش کردن بقیه، بچه ها خصوصیت اصلی من ذهنی ماست..
که باید حواس تون بهش باشه..
و این خاصیت باعث غرغر کردن و گله و شکایت میشه..

شاید کسایی که میندازن گردن بقیه، ظاهرش این باشه که خوب خودشون رو راحت کردن..
اما کسی که میگه یک نفر دیگه مقصره، داره قدرت تغییر زندگی اش رو میده به دست کسی بیرون از خودش..
یعنی خودش رو ضعیف میکنه..
یعنی الانم منتظره یکی دیگه بیاد زندگی اش رو درست کنه..

وقتی تو شرایط ناخواسته هستی، درک کنی که خودت مسئول این شرایط هستی، باعث میشه دیگه دست از گله و شکایت و غر زدن و کینه و نفرت و.. برداری..
رها کردن خود اینا کلی باعث بهتر شدن حالتون میشه..
یعنی دیگه نمیای انرژی تون رو با جنگ با بقیه هدر بدین..
و سالهای عمرتون رو به خاطر سرزنش دیگران از دست بدین..
و تازه با این کارا خودتون رو هم مریض کنید..

باور کنید بچه ها، همه ی اینها رو دارم از روی تجربه بهتون میگم..
مثل سایتهای دیگه میتونم بهتون بگم، برین مراقبه کنید، برین ورزش کنید، برین آهنگ بگذارین..
نه..
اینا خوبن..
اما شما نیاز به آگاهی دارین..
نیاز به تغییر دیدگاه های زندگی تون دارین..

من خودم تا زمانی که تو شرایط ناخواسته ای بودم، حالا چه از نظر روابط یا سلامتی یا..، یه مقدار خیلی زیاد از حال بد من به خاطر این بود که میگفتم اصلا مقصر همسرمه..
اصلا دلیل فلانیه..
همین باعث میشد کلی حالم بدتر بشه..
به همین خاطر میگم اگه مسئولیت زندگی تون رو قبول کنید، دیگه به جای کشتی گرفتن با بقیه و هدر دادن عمرتون و پسرفت کردن، میرین جلو..

اصلا توبه یعنی همین دیگه..
توبه یعنی خدایا من متوجه شدم که اشتباه کردم، ببخشید، حالا میخوام درستش کنم..
حضرت یونس هم به خاطر گله و شکایتی که از قومش می کرد، تو دهن ماهی گیر کرد، تا اینکه گفت خدایا ببخشید، من خودم به خودم ظلم کردم..
یعنی مسئولیت قبول کرد..
اصلا کسی میتونه توبه کنه که گردن بگیره..
همین..
برای همینم خداوند میگن عااااشششق توبه کاران هستن..
چون فقط یه توبه کاره که مسئولیت قبول کرده..

حضرت آدم اگه مسئولیت اشتباهش رو قبول می کردن، زمینی وجود نداشت..

 

 

. با آگاهی از اینکه این شرایط ناخواسته دائمی نیست و موقته..

این سیستم من ذهنیه که تا یه مسئله و مشکلی برامون پیش میاد، میگه دیگه راهی نداری، دیگه تموم شد، دیگه بدبخت شدی، دیگه تا آخر عمرت مریض میمونی، حالا چکار میخوای بکنی، کی میخواد درست بشه و..

بدون که این شرایط ناخواسته ای که داری، موقته و حل میشه، قرار نیست تا ابد این مشکل باقی بمونه..
مگر اینکه تو بخوای بندازیش گردن بقیه و باهاش کشتی بگیری..

ببین دوست من، مسائلی تو زندگی من حل شدن که بقیه می گفتن دیگه راهی براش نیست..
بقیه رو هم میدیدم که نتونستن حلش کنن..
من این سایت از روی سرگرمی نزدم..
8 سال مطالعه و تحقیق و تجربیات زندگی خودم و.. الکی نیست..
حالا اون آگاهی ها رو دارم تو این سایت ارائه میدم..
پس با من بیا..
اگه مثل خودم هستی، مسئولیت پذیر، مشتاق به تغییر، مشتاق به پیشرفت، متعهد به این آگاهی ها، مسائلت حل میشن..

 

. با آگاهی از این موضوع که من میتونم همین الان حالم خوب باشه و این خواسته های من نیستن که باعث حال خوب من میشن:

من ذهنی میگه من حالم خوب نیست تا اینکه به خواسته ام برسم..
من ذهنی برای خوشحال بودن به دنبال دلیل در بیرون میگرده..
من ذهنی میگه: من تنهایم، برای همین ناراحتم، اگه ازدواج کنم حتما حالم خوب میشه..
من ذهنی میگه: من مشکل جسمی دارم، درد دارم، اگه خوب بشم، دیگه حالم خوب میشه..
من ذهنی میگه: من بچه دار نمیشم، ناراحتم، هر زمان بچه دار بشم، اونوقت خیلی حالم خوب میشه..
و..
این تله ی من ذهنیه..
اگه توش گیر کنی، تو هیچوقت حالت خوب نخواهد شد..
الان برات توضیح میدم، خوب گوش کن، بعد بشین فکر کن:

ببین دوست من، تو اگه این تله های من ذهنی رو بشناسی، اگه این بازی های من ذهنی رو بشناسی، تازه می فهمی که با زندگی ات چکار کرده و چکار داره میکنه..
من ذهنی یک دروغ گویه، اون هیچوقت راضی نمیشه، هیچوقت حالش خوب نمیشه..
دوست من، تو هیچ وقت نمی تونی این من ذهنی ات رو خوشحال کنی..
دیدی بعضی ها رو هر کاری براشون میکنی خوشحال نمیشن، این همون جریانه..
هر کاری کنی، باز از یه چیزی ایراد میگیره، باز نگران یه چیز دیگه است، باز از یه چیزی می ترسه..
این ها خاصیت های من ذهنی هستن..
که ما باید ازشون آگاه بشیم و توی تله شون گیر نکنیم..
با من باش تا بهت بگم..

من دارم از تجربیات خودم میگم، قصه نمیگم، از روی کتابا حفظ نکردم بهت بگم..
زمانی که مشکل جسمی داشتم و دردی داشتم که دکترا براش فقط دارو داشتن..
داروهایی که خودشون کلی عوارض داشتن و من یا باید دارو می خوردم و عوارض شدید قرصا یا درد خود مشکل جسمی ام رو تحمل میکردم..
هر روز این من ذهنی به من میگفت اگه تو الان خوب بودی، دیگه حالت خوب بود..
میگفت باید پاشی به دنبال حل این مشکل بگردی..
هر روز صبح با حال بد، با ناامیدی از اینکه بالاخره چی میشه، حالا باید چکار کنم و.. از خواب پا میشدم..
فکر می کردم اگه دیگه راه حل این مشکل جسمی ام رو حل کنم دیگه دنیا برام گلستون میشه..
اون مسئله ام حل شد، اما برات نگم از حالت های بدتره اضطراب و تنشی و.. که به خاطر وجود این مشکل جسمی ام و پیدا نکردن راه حل برام بوجود اومده بود..
و بعدش هیچ تغییری در زندگی من ایجاد نشده بود که یه سری مسائل اضطرابی هم بهشون اضافه شد..
در صورتی که هر روز این من ذهنی من بهم میگفت مسئله ی من این مشکل جسمیمه..
در صورتی که مسئله ی من خودش بود..
من بعدش فهمیدم که می تونستم به جای اینقدر گریه و زاری و بیقرار و اضطراب و.. آروم بشینم و اجازه بدم به خدا تا راه حل ها رو وارد زندگی ام کنه..
نه اینکه با من ذهنی، با نگرانی به دنبال راه حل بیفتم و گند بزنم..
حالا بیشتر توضیح میدم در جای خودش..
الان فقط بهت میگم که اون یک دروغ گویه..
وقتی همسر نداری، میگه دلیل ناراحتی اش تنهاییه..
وقتی همسر میگیره، میگه بچه دار نمیشه..
بچه دار بشه، میگه بچه اش فلان جوره..
و..
این لیست ته نداره..

ما فقط به دنبال حال خوبی ام، نه به دنبال رسیدن به خواسته هام..
یعنی باید بفهمیم که اصلا خواسته های ما نیستن که باعث حال خوب ابدی ما میشن..
اولا تو به هر خواسته ای برسی، باز خواسته های دیگه ای خواهی داشت..
و اگه حال خوبت رو ببندی به رسیدن به خواسته هات، پس تو هیچ وقت حالت خوب نخواهد بود، مگر همون چند روزی که تازه به خواسته ات رسیدی..
تا اینکه اینا برات تکراری میشن و دوباره تو چرخه ی حال بد رسیدن به خواسته های جدید میفتی..

 

 

 

سوال دوم) من چطور می تونم به خواسته ای که میخوام برسم؟؟
به این سوال در قسمت خودش پاسخ میدیم..

دیدگاهتان را بنویسید